چرا باید ۲۴ آوریل ۱۹۱۵ را فراموش نکرد؟
نویسنده: حسن بهشتی پور تحلیل گر مسایل سیاسی
این خون که موج میزند اندر جگر تو را — در کار رنگ و بوی نگاری نمیکنی
مُشکین از آن نشد دَم خلقت که چون صبا — بر خاک کوی دوست گذاری نمیکنی
ترسم کز این چمن نبری آستین گُل — کز گُلشنش تحمل خاری نمیکنی
شاید در نگاه اول، این پرسش از ذات و جوهره یک امرتاریخی و سیاسی، اندکی ساده بنماید. زیرا ممکن است به راحتی پاسخ دهیم:
معلوم است فراموش نمی کنیم تا مظلومان از یاد نروند. فراموش نمی کنیم تا ازتکرارِ چنین جنایاتی جلوگیری کنیم.
اینها همه هست اما به باورمن، به چنین سئوال مهمی، باید پاسخی دقیق تر و عمیقتر داد.
زیرا پرسش اصلی تر این است که چگونه می توان با گرامیداشتن یادِ قربانیان یک جنایت، مانع از تکرار آن در روزگار ما شد؟ آیا جنایتکاران اساسا برای انجام دادن یا ندادن جنایاتشان، به مجالس یابود بود و گرامیداشت توجه دارند؟ واقعیت آن است که علاوه برگرامی داشت یاد و خاطره قربانیان نسل کشی، باید با ریشه های آن جنایت و تفکراتی که اقدام جنایتکاران را توجیه می کند، مبارزه کرد. همه می دانند و بر این واقعیت اذعان دارند که “کشتن انسان ها” بصورت دسته جمعی و سازمان یافته به منظور پاکسازی قومی و نژادی یا عقیدتی که در اصطلاح حقوقی به ان “ژنوساید” گفته می شود؛ با هرهدف و توسط هر فرد یا گروهی و با هر مرام ومسلک و نژادی که باشد، محکوم و ناپسندیده درنزد هر انسان خردمندی است.
اما چگونه می شود با این قبیل جنایات سازمان یافته ، مبارزه واقعی کرد؟
آرتور کستلر Arthur Koestler نویسنده مشهور مجاری تبار انگلیسی می گوید :
«ما تاریخ را کاملتر از دیگران آموختهایم. میدانیم که تاریخ برای فضیلت، ارزشی قائل نیست. همچنانکه جنایت کاران مکافات نمیشوند. ولی هر خطایی، عواقبِ خود را دارد که دامنِ هفت نسل را خواهد گرفت. براین اساس باید گفت هر فکرِ غلطی که دنبال میکنیم، جنایتی است که در حق نسلهای آینده مرتکب میشویم. در نتیجه، افکارِ غلط را باید همانگونه مجازات کنیم که دیگران جنایتکاران را مجازات میکنند» [۱]
به زبان ساده تر برای ریشه کن ساختن جنایت علیه بشریت، باید با اندیشه های غلط و آنچه که نسل کشی انسان ها را توجیه می کند، مبارزه کرد. اما چگونه می توان ریشه جنایات را خشکاند؟
آیا وقتی به همه انسان های جنایتکار یادآور شویم جنایت بی پاسخ نمی ماند و حتی ممکن است عواقب آنرا نسل های بعدی به مدت طولانی، تحمل کنند. آنها با این موعظه اخلاقی دست از جنایت می کشند و یا لااقل برای انجام آن تردید می کنند؟
بی تردید پاسخ این پرسش منفی است. بنابراین همه ما مسئول هستیم از خانواده ها و مدارس شروع کنیم و به همه فرزندانمان بیاموزیم که انسان که اشرف مخلوقت خداست جایگاه ومقام بلند مرتبه ای دارد که نمی توان به هیچ بهانه ای علیه او جنایت را توجیه کرد.
نابراین اگر ما یاد قربانیان ۲۴ آوریل را گرامی می داریم نه فقط از آن رو که یاد آنها فراموش نشود و مانع از تکرار اینگونه جنایات شویم. بلکه گردهم می آیم تا به این پرسش تاریخی پاسخ دهیم که چرا اندیشه ی انسان ها اینگونه جنایات را توجیه می کنند؟ براستی چه تحولی رخ می دهد که انسان ها اینگونه با برتری جوییهای گروهی، قومی، نژادی و یا شاید برای منافع اقتصادی وشاید هم تمایل به برتری طلبی و سلطه جویی، ماهیت انسانی خود را به مرور تغییر می دهند و به شیطان صفتی می گرایند. همان آنها هستند که به تعبیر زیبای قرآن از بالاترین مراتب الهی به فرومایه ترین پستی ها تن می دهند.
مساله مهم برای ما صرفا پیدا کردن شخص یا اشخاص جنایتکار نیست، بلکه مساله ما یافتن “چرایی” حوادث هولناکی چون قتل عام ارامنه در سالهای جنگ جهانی اول است.
جنایت، نسل کشی، خشونت، بی رحمی، انتقام گیری، بهره کشی، دیگر آزاری، چرخه بی پایان شیطان صفتی انسان هاست که متاسفانه نسل به نسل انتقال داده می شود. تاریخ به ما می گوید محکوم کردن عثمانی ها، نازیستها، فاشیستها و صهیونیستها برای جنایاتشان، دردی را دوا نمی کند. بلکه این عموم مردم و تک تک افراد جامعه هستند که مخاطبان اصلی چنین مراسم بزرگداشتی هستند.
آنها هستند که برای بازایستادن چرخه تولید و باز تولیدِ خشونت، نقش ایفا می کنند. این واقعیت تلخ جامعه انسانی را باور کنیم که ما انسان هستیم که می توانیم جلوی تکرار جنایت را بگیریم و یا بازهم به بهانه ای جدید جنایت بیافرینیم. باید گفت شاید تنها یکی از راههای فرار از این چرخه معیوب خشونت، همان راهی باشد که نلسون ماندلا که خود ۲۷ سال رنج زندان رژیم آپارتاید را در آفریقای جنوبی تحمل کرد، به همه انسانها پیشنهاد می دهد:
” ببخش اما فراموش نکن”
به واقع «بخشیدن و فراموش نکردن» از فضیلت های انسانی است که توصیه به انجام آن بویژه به قربانیان جنایت، بسیارسخت است.اما بدون شک ملاکی مطمئن وضمانت نامه ای برای حل و فصل اختلافات خواهد بود.
راهبرد «ببخش و فراموش نکن» ناظر به «راهکاری برای آينده انسان» است.البته باید توجه داشت بخشایش زمانی تحقق می یابد که رابطهای دوطرفه حاکم باشد. یعنی زمانی می توان جنایتکار را بخشید که براستی او برخطا بودن کارخود،آگاه شده باشد و آنرا انکار نکند. از آن مهمتر آنکه خود در ازبین بردن زمینه ها و شرایط و ریشه های جنایت مشارکت کند. در چنین شرایطی است که می توان بخشید اما فراموش نکرد تا نسل های آینده باردیگر با توجیه بظاهر منطقی چنان اقدام های جنایتکارانه را تکرار نکنند.
صدالبته که راهبرد فراموش نکردن توصیه به دامن زدن به دشمنی ها و گسترش اختلافها نیست. بلکه دقیقا برعکس، یاد همه قربانیان قتل عام ها را گرامی میداریم چراکه آنها شایسته زندگانی بودند و باید برای نسل های بعد از آن هم با دورشدن از خشم ونفرت به ندای درونی انسانیتِ انسان، پاسخ دهیم و بکوشیم به فرزندان خود بیاموزیم که نباید بر دشمنی ها بر اساس اختلاف های قومی، مذهبی، نژادی دامن زد.
اما دراینجا این پرسش اساسی مطرح می شود که ترکیه به مثابه وارث امپراتوری عثمانی، چرا نمی تواند مسئولیت جنایت قتل عام ارامنه را در سال ۱۹۱۵ بپذیرد و بابت آن، عذرخواهی کند ؟
ترکیه ای که امروز در مسیر تفاهم با کردها بر اساس اصول حقوق شهروندی و مردم سالاری، گام بر می دارد، چرا نباید و نتواند با ارامنه به تفاهم برسد ؟
آیا دولت ترکیه نمی تواند به نحو نمادین مانند «کيفر پذيرفته ای » باشد که با پذیرش مسئولیت و پوزش خواهی، می کوشد خود را از مسئولیت ننگِ قتل عام پاک کند؟
“ماكس وبر” متفكر و جامعه شناس آلمانی معتقد است انسان در دوران مدرن شيفته و اِلينه نهادهايی شده كه خود، آنها را ساخته اما پس از مدتی فراموش كرده اين نهادها ساخته دست خود اوهستند. مسائل سياست خارجی جمهوری تركيه از زمان تاسيس آن در سال ۱۹۲۳ میلادی، از اين قاعده پیروی می کند.
به نظر می رسد زمان آن فرارسیده تا دولت ترکیه هراس و تردیدِ انتخاب صحیح را بر خویش هموار کند. دولت ترکیه مسئول این انتخاب تاریخی است. انتخابی که نمی تواند آنرا به عهده هیچ قضا و قدر یا توجیه بظاهر منطقی کند. یک روی این انتخاب بزرگ مسئولیت شناسی است که نباید با تردید همراه شود و روی دیگرش، شکوفایی انسانیت و گشایش افقی جدید برای همکاری های متقابلا سودمند است.
کلام آخر آنکه درچنین مجالس باشکوهی گردهم می آئیم که یادآور شویم این شعر سعدی را:
پانویس:
[۱] کستلر،ارتور، ظلمت در نیمروز، ترجمه اسدالله امرایی، چاپ اول، تهران ۱۳۸۰
ظلمت در نیمروز اصطلاحیست که از انجیل گرفته شده و به معنای آن است که کسی به گناه ناکرده دم تیغ برود.
به هنگام نیمروز، ظلمت همه جا را فراگرفت و تا ساعت سه بعدازظهر ادامه یافت. دراین وقت عیسی با صدای بلند فریاد زد:
« خدای من، خدای من، چرا مرا تنها گذاردهای؟ » انجیل مرقس، باب پانزدهم، آیات ۳۳ و ۳۴