گزارش سمینار بزرگ علمی مرزهای جغرافیایی قفقاز در گذر تاریخ – بخش دوم
روابط عمومی موسسه ترجمه و تحقیق هور
بخش دوم سمینار مرزهای جغرافیایی قفقاز در گذر تاریخ که در تاریخ ۲۷ آبان ماه ۱۳۹۳ در باشگاه فرهنگی ورزشی آرارات تهران برگزار گردید، اختصاص به موضوع مرزهای جغرافیایی ایران و ترکیه و مسئله نخجوان داشت که محمد علی بهمنی قاجار دانشجوی دکترای حقوق بین الملل دانشگاه تهران و محقق در زمینه تاریخ و روابط سیاست خارجی ایران سخنرانی این بخش را بر عهده داشت.خلاصه ای از بیانات ایشان به شرح ذیل می باشد.
محمد علی بهمنی قاجار
من امروز می خواهم در خصوص سه مورد صحبت کنم:
۱- وضعیت نخجوان پس از فروپاشی امپراطوری تزاری
۲- وضعیت منطقه قره سوء و مسائل مرزی بین ایران،روسیه و ترکیه
۳- وضعیت منطقه آرارات جنوبی
بهمنی قاجار سخنرانی خود را با قرائت نامه ای، که از سوی وکلاء و مردم نخجوان پس از فروپاشی امپراطوری تزاری روسیه جهت الحاق به ایران نوشته بودند آغاز و گفت:
پس از سقوط امپراطوری تزاری موضوع و آینده منطقه قفقاز بخصوص نخجوان بسیار مبهم بوده است و در این بین مردم نخجوان وضعیت ویژه ای داشته اند.آنها به حکم علایق فرهنگی و تاریخی مشترک صلاح خود دیدند که به ایران ملحق شوند.از اینرو نامه نگاریهای فراوانی با دولت ایران و شخص وثوق الدوله نخست وزیر آن زمان انجام گرفت.گزارشها و شواهداتی که در دست است این موضوع را اثبات می کند که بین اهالی منطقه نخجوان جهت الحاق به ایران یک اجماع کامل وجود داشته و هیچ اقلیتی در نخجوان مخالف وحدت با ایران نبوده است.
دولت ایران نیز در مقابل سیل درخواست های مردم نخجوان، تصمیم گرفت به تمایلات مردم آن ناحیه توجه کرده و ارتباط برقرار کند، از اینرو در چند مرحله مامورانی مانند مصدق دیوان و اقبال السلطنه که در آن زمان خان و حاکم ماکو بود به منطقه فرستاده شد و گزارشات متعددی در خواهان الحاق نخجوان به ایران دریافت نمود.
اما متاسفانه با وجود درخواست های کتبی و همزمان مردم و مجلس ملی نخجوان از دولت ایران و وودرو ویلسون رئیس جمهور وقت آمریکا که آن زمان در مذاکرات صلح پاریس (ورسای) حضور داشت و با توجه به اصل حق تعیین سرنوشت ملتها ،به این درخواست ها پاسخی داده نشد و سرانجام با دخالت های دولت انگلستان از رسیدگی به آن جلوگیری شد و نهایتا هم در مهر ۱۲۹۲ش. این منطقه به اشغال قوای بلشویکی در آمد.
بحث دوم مربوط به سرنوشت منطقه قره سوء است.
تلقی عمومی در بین اهل دیوان آن روزهای ایران این بود که عهد نامه ترکمنچای مرز ایران و روسیه تزاری را رود ارس تعیین کرده است.در حالی که این مرز از ابتدای منطقه قره سوء و رود قره سوء شروع شده و تا نهر قره سوء که به رود ارس متصل می شود تعریف و تعیین شده است.
وضعیت حقوقی منطقه قره سوء تا تاریخ ۸ اسفند ۱۲۹۹ش. نامعلوم است و در این تاریخ بواسطه عهد نامه ای که بین ایران و شوروی سوسیالیستی منعقد شد و بعدها به عهد نامه قارص مشهور گشت، عهدنامه ترکمنچای ملغی و وضعیت خطوط مرزی کماکان نامشخص می ماند.تا اینکه در ۲۶ اسفند ۱۲۹۹ش. در عهد نامه دیگری که بین شوروی و ترکیه در مسکو منعقد می شود ،دولت شوروی که حاکمیتی بر منطقه نداشت یک طرفه منطقه قره سوء را به همراه ایالت ایگدر و قارص به ترکیه واگذار می کند. دو سال بعد نیز در سال ۱۳۰۱ش. عهدنامه مرزی ایران و شوروی منعقد می شود که مرزهای بین دو کشور را بر اساس مفاد عهد نامه ترکمنچای به رسمیت می شناسد و باز تابعیت ایران به منطقه ایگدر محرز شناخته نمی شود. بالاخره در عهد نامه ۱۳۱۱ش. بین ایران و ترکیه مالکیت ترکیه بر این منطقه که دارای اهمیت استراتژیکی فراوانی برای ترکیه بود (محل اتصال ترکیه به جمهوری آذربایجان) به رسمیت شناخته می شود.
بحث سوم در خصوص وضعیت منطقه آرارات جنوبی است.
حاکمیت ایران بر منطقه آرارات جنوبی چه در عهدنامه ترکمنچای و چه در کلیه معاهدات حتی معاهده زیانبار ۱۳۱۱ استانبول تاکید شده است.اما اتفاقاتی که پس از تشکیل ترکیه نوین بواسطه شورش کمیته خوی بون (شورش کردها و حزب داشناکسوتیون ارامنه بر ضد دولت ترکیه) افتاد، این منطقه که به درخواست دولت ترکیه از ایران و بصورت موقت برای سرکوب شورش کمیته خوی بون در اختیار ترکیه قرار گرفته بود مالکیت آن دائمی شد و در نهایت در معاهده ۱۳۱۱ استانبول برای همیشه تحت مالکیت ترکیه قرار گرفت.
پس از سخنان محمد علی بهمنی قاجار کارشناسان مدعو به اظهار نظر پرداختند که به شرح ذیل می باشد.
کاوه بیات کارشناس قفقاز و مولف چندین کتاب در خصوص منطقه قفقاز
من میخواستم به اظهارات آقای بهمنی قاجار نکته ای اضافه کنم که ایشان در سخنرانی خود از قلم انداختند.
ما نباید فراموش کنیم که نخجوان از قدیم موضوع نزاع بین ارامنه و ترکها بوده و بخش شمالی و ارمنی نشین نخجوان در همان زمان خواستار پیوستن به جمهوری ارمنستان بودند و دلیل عمده ای که بخش مسلمان نشین نخجوان خواهان الحاق به ایران بودند ترس از درگیری قومی با ارامنه بوده است و من با حرف شما که بین اهالی نخجوان جهت پیوستن به ایران اجماع کامل وجود داشته مخالف هستم.
دکتر هوشنگ طالع پژوهشگر تاریخ و سیاست و مولف چندین و چند کتاب و مقاله در خصوص مسائل قفقاز و تاریخ تجزیه ایران:
آقای بهمنی قاجار به درست به نقش انگلستان اشاره کردند و می بایست این نکته را اضافه کنم که در همان زمان انگلستان از حضور نمایندگان ایران در کنفرانس صلح پاریس (ورسای) جلوگیری کرد؛و همچنین در همان زمان نمایندگان مردم اران و شیروان (جمهوری فعلی آذربایجان) گفتگوهایی برای تشکیل فدراسیون مشترک با ایران به عمل آوردند.اما انگلستان که از دیر باز در تجزیه ایران نقش اساسی ایفا کرده بود از ترس اینکه دوباره سرزمینهای ایران متحد شوند مانع از تحقق آن شد انگلیسیها واهمه داشتند که مردم افغانستان و بلوچستان نیز خواهان الحاق به ایران شوند و در این صورت مرزهای ایران تا نزدیکی مرزهای هندوستان که مستعمره انگلستان بود می رسید و این برای آنها خوشایند نبود.
سیامک کاکائی کارشناس مسائل ترکیه:
میخواستم به نکته ای اشاره کنم که ارتباط مستقیم با تقسیم بندی های مرزی دارد.ما نباید فراموش کنیم که پس از جنگ جهانی اول و شکل گیری ترکیه نوین این تقسیم بندی ها و جدا شدن مناطق ایران بخصوص منطقه آرارات جنوبی فقط به خواست ایران و ترکیه نبوده بلکه تابع نظم نوین شکل گرفته و بواسطه دخالت قدرتهای بزرگ جهانی مانند روسیه ،فرانسه و انگلستان میسر شده است.
آرا پاپیان سفیر سابق جمهوری ارمنستان در کانادا و مورخ علوم سیاسی
من به سه نکته اشاره می کنم:
اول اینکه در حقوق بین الملل در خواست جزء مردم یک منطقه برای الحاق به کشور دیگری مورد پذیرش نمی باشد و این دولتها هستند که تصمیم می گیرند.
دوم پس از انقلاب ۱۹۰۷ روسیه و بر طبق حقوق بین الملل و بر پایه کنفرانس صلح پاریس قفقاز جنوبی تحت حاکمیت روسیه قرار داشت تا سال ۱۹۲۰ که کنفرانس صلح پاریس سه جمهوری قفقاز جنوبی را به رسمیت شناخت و مرزها را تعیین کرد.
سوم در کنفرانس صلح پاریس که وضعیت مرزها مورد مطالعه قرار می گرفت هیچگاه مرزهای ایران و ارمنستان و نخجوان مورد بحث قرار نگرفت زیرا ایران در جنگ جهانی اول شرکت نکرده بود و لزومی بر مطالعه مرزهای آن وجود نداشت.
آرمن ماروکیان استاد تاریخ و کارشناس مسئله ارمنی آکادمی علوم ارمنستان
متاسفانه من نمی توانم با اظهارات آقای بهمنی قاجار در خصوص اجماع مردم نخجوان در الحاق به ایران موافق باشم زیرا در آن زمان بخش عمده ای از منطقه نخجوان ارمنی نشین بوده است و منطقه نخجوان قبل از مناقشات ایران و ترکیه همواره یا در خاک ایران و یا در خاک تاریخی ارمنستان قرار داشته است و تنها پس از نسل کشی ۱۹۱۵میلادی ارمنیان است که این منطقه از حاکمیت ایران و ارمنستان جدا می شود، از اینرو پیشنهاد می کنم جهت جلوگیری از تحریفات تاریخی، تاریخدانان ایرانی و ارمنی در خصوص این موارد مطالعات مشترک انجام دهند.تا خدایی نکرده ما هم در تله تحریفات تاریخی گرفتار نشویم.
محمد علی بهمنی قاجار:
بحث هایی که ما امروز در اینجا می کنیم بحث های تاریخی و لازم است اما نباید فراموش کنیم در جهان امروز کشورهایی با مرزهای مشخص وجود دارند. و برای صلح و امنیت پایدار در منطقه بر پایه حقوق اساسی و حقوق بین الملل باید به استقلال و تمامیت ارضی همه کشورها احترام گذاشت حتی اگر انتقادهایی به ریشه های تاریخی موضوع داشته باشیم.
موضوع سخنرانی بعدی به تاریخ منطقه قفقاز از عهد باستان تا عهدنامه ترکمنچای اختصاص داشت که سخنرانی این بخش بر عهده دکتر علی علی بابایی درمنی کارشناس تاریخ ایران باستان و عضوء هیئت علمی داشنگاه تهران بود خلاصه ای از سخنرانی ایشان به شرح ذیل می باشد.
دکتر علی علی بابائی درمنی
روند تاریخی که به شکل گیری اقوام قفقازی به شکل کنونی آن منجر شد، با حملات اقوام بیابانگرد ماوراء قفقاز چون سکاها و »کیمری» ها در سده ی ۷ و ۸ پیش از میلاد به قفقاز، آسیای صغیر و ایران مرتبط است. این تهاجم به مهاجرت اقوامی از آسیای صغیر به قفقاز و ترکیب آنها با اقوام بومی قفقازی انجامید. شواهد تاریخی حاکی از پایان یافتن روند شکل گیری اقوام قفقازی گرجی و ارمنی در سده های سوم و دوم پیش از میلاد مسیح و در زمان بنیانگذاران سلسله های فارنابازیان گرجستان و آرتاشسیان ارمنستان است. از دیگر سو، این شواهد حاکی از آن است که پایان روند شکل گیری این ۲ قوم ارمنی با تشکیل حکومت های محلی مقتدر قفقازی هم زمان بوده است.
پس از فروپاشی شاهنشاهی هخامنشی، سلوکیان هیچگاه نتوانستند تا قلمرو حکومت خود را به قفقاز گسترش دهند، در خلا قدرت به وجود آمده، حکومت هایی با تبار هخامنشی قدرت را در قفقاز و برخی مناطق آسیای صغیر در دست گرفتند، به این شکل که در ارمنستان اُرنتیان و پس از آنها آرتاشسیان و در گرجستان، فارنابازیان با تباری هخامنشی به قدرت رسیدند.
به طور کلی در دوره باستان با تشکیل هر حکومتی در ایران هم تباران آنها در قفقاز نیز حکومت را در دست می گرفتند. بنابراین در دوره ی باستان حکومت در قفقاز امری ایرانی بود. با قدرت گرفتن سلسله اشکانیان در ایران، در قفقاز نیز فرمانروایانی با تبار اشکانی به قدرت رسیدند، اشکانیان در سده نخست میلادی در اران و ارمنستان، و در سده ی دوم میلادی در گرجستان قدرت را در دست گرفتند و در این زمان قفقاز به تمامی معنا اشکانی شد. به همین شکل با قدرت گرفتن ساسانیان در ایران، در سده ی چهارم میلادی، «خسرویان» در گرجستان و در سده ۵ میلادی، «مهرانیان» در اران با تباری ساسانی بر تخت حکومت تکیه زدند. در ارمنستان نیز هرمزداردشیر و نرسی میان سال های ۲۵۲ تا ۲۹۳ م بر آن سرزمین حکم راندند و پس از سال ۴۲۸م نیز مرزبانان ساسانی بر ارمنستان مسلط شدند.
با این حال جا دارد تا حکومت های محلی اران به عنوان یک مورد متفاوت از حکومت های محلی ارمنستان و گرجستان بررسی شود؛ به نظر می رسد که تنوع قومی در اران از بامداد تاریخ آن به گونه ای بوده است که آنها به مانند ارمنی ها و گرجی ها روند انسجام قومی را طی نکردند، بنابراین حکومت مقتدری که باید بر مردمی متحد استوار باشد در آن سرزمین بر روی کار نیامد. با اینکه «کاغان کاتواتسی» از تشکیل سلسله های «ارانشاهی» پیش از به قدرت رسیدن اشکانیان در اران سخن می گوید، با این حال این مورخ اطلاعات چندانی در مورد این سلسله و نحوه ی جایگزین شدن این سلسله با «اشکانیان اران» ارائه نمی دهد. اهمیت اران از قرار گرفتن مهمترین گذرگاه قفقاز یعنی دربند که اعراب آن را «باب الابواب» و ارمنی ها آن را «چور» می نامیدند، ناشی می شد. بنابراین لااقل در دوره ساسانی یک مرزبان ایرانی در «پرثوه» ساکن بود و بر اوضاع این دربند و اران نظارت می کرد. اقامت مرزبان ایرانی در پرثوه و در کنار فرمانروایان حکومت های محلی اران که در «آغوئن» و «خلخال» مستقر بودند، حاکی از یک ساختار سیاسی دو گانه در اران در مقایسه با ارمنستان و گرجستان در دوره باستان است.
از دیدگاه سیاسی، حکومت های محلی قفقاز کوشش می کردند تا با ایجاد توازن قوا میان ایرانی ها و بیزانسی ها، استقلال بیشتری برای خود کسب کنند. پس از رواج مسیحیت در قفقاز نیز، شاهان مسیحی قفقازی تمایل بیشتری برای نزدیکی به بیزانس داشتند این در حالی بود که اشراف قفقازی سود خود را در روابط هرچه صمیمانه تر با تیسفون می دیدند، تا در برابر فرمانروایان قفقازی از استقلال بیشتری برخوردار شوند. همکاری اشراف قفقازی با ایرانیان در نهایت به سرنگونی اشکانیان ارمنستان در سال ۴۲۸م و سرنگونی خسرویان گرجستان در سال ۵۸۸ م انجامید. با اینحال چنانچه از گزارش های کاغان کاتواتسی بر می آید، مهرانیان اران به حکومت خود در بخش هایی از اران تا سده ی ۹ میلادی ادامه دادند.
در یکی از آخرین مصاف های ساسانیان و بیزانسی ها، هراکلیوس امپراطور بیزانس برای استفاده از نیروی جنگندگی بیابانگردان شمال قفقاز علیه سپاهیان ایران، استحکامات دربندهای قفقاز را که ایرانیان سده های متمادی برای پاسداری از مردمان ایران و قفقاز در برابر هجوم این بیابانگردان حفظ کرده بودند را ویران می کند و سبب یورش ترکان و خزرها به قفقاز می شود. این فتنه که با ویران شدن دربندهای قفقاز در سده ی ۷ م آغاز شد، در سده های بعدی و پس از فروپاشی حکومت ساسانیان ادامه یافت و حتی حکومت مقتدر اموی نیز نتوانست در برابر امواج انسانی خزرها مقاومت کنند و قفقاز در روزگار تسلط عرب ها روی آرامش و ثبات را ندید.
با فروپاشی قدرت امویان و قدرت گرفتن عباسیان از نیمه ی دوم سده ی سوم هجری قمری خاندان ساجیان که از خاندان های سغدی فرارودان بودند، در اران قدرت را در دست گرفتند و جانشین خاندان شیبانی شدند که در زمان امویان در اران حکومت می کردند. در ارمنستان نیز پس از تقریبا ۴۰۰ سال که حکومتی مستقل در آن سرزمین مستقر نشده بود، باگراتونی ها قدر ت را در دست گرفتند. در شروان هم ابتدا خاندان ربیعه و پس از آنها شیبانیان قدرت را در دست گرفتند. پس از زوال قدرت ساجیان، سالاریان که از دیلمیان ایران بودند و پس از آنها نیز شدادیان قدرت را در اران در دست گرفتند. از نیمه ی دوم سده ی پنجم هجری قمری امواج انسانی دشت های ترکستان و تاکلاماکان به مناطق غربی رسید و تحولات بسیار زیادی را در جغرافیای سیاسی منطقه و از جمله قفقاز به وجود آورد.
به نظر می رسد که در دوران پر آشوب حملات قبایل آلتایی به قفقاز، تنها کانون تمدنی که تا اندازه ای از نابودی کامل فرهنگ اقوام قفقازی جلوگیری کرد، گرجستان بود. هسته نخستین حکومت «باگراتونی های گرجستان» توسط دیوید باگراتونی در سده ی ۱۰ میلادی در گرجستان بنا نهاده شد. در زمان یکی از نوادگان او دیوید آغماشِنِبِلی (دیوید بناکننده) به اوج قدرت خود رسید. تامارا یکی از جانشینان دیوید چهارم بر بخشی از اران دست یافت و از جانب مغرب نیز قدرت خود را تا طرابوزان گسترش داد. اما پیروز های درخشان ملکه تامارا پایانی بر دوران شکوه باگرات های گرجستان بود و این حکومت محلی نیز در برابر امواج پی در پی انسانی دشت های تاکلاماکان خرد شد؛ ابتدا جلال الدین خوارزمشاه مردم تفلیس را قتل عام کرد، سپس مغولان جنایات بسیاری در قفقاز و گرجستان مرتکب شدند، و حملات پی در پی تیمور نیز ضربات مهلکی به حیات و مدنیت در آسیا و قفقاز وارد کرد.
با قدرت گرفتن صفویان در ایران منازعات آن ها با عثمانی ها به منظور تسلط بر قفقاز آغاز شد، و تا قدرت گرفتن نادر شاه در ایران ادامه داشت. هرچند نادر شاه افشار توانست بر تمامی قفقاز مسلط شود ولی با کشته شدنش و متعاقب آن جنگ های جانشینی نادر، آشوب و بی نظمی تمامی ایران و از جمله قفقاز را فرا گرفت و در این میان ۱۷ ایالت اران و شروان مدام در حال جنگ با یکدیگر بودند، در نهایت برخی از فرمانروایان قفقازی گمان کردند که اگر تحت الحمایه ی روس ها قرار گیرند، از استقلال و امنیت نسبی برخوردار خواهند شد، و از کاترین امپراطریس روس طلب تحت الحمایگی کردند. ولی تصور آنها غلط از آب در آمد و روس ها تسلط همه جانبه ی خود (تسلط نظامی و فرهنگی) را در قفقاز بر قرار ساختند و در مدت ۲ سده اشغال قفقاز به استحاله ی هویت مردم قفقاز یا در اصطلاح روسی سازی Russification پرداختند.