دستور اخراج ارمنیها از وطنشان صادر شد
نویسنده: کیوان حسینی (بخش سوم و بخش چهارم)
بعد از کودتای ژانویه ۱۹۱۳، سه نفری که حالا دیگر پاشا شده بودند – طلعت، انور و جمال – هر کدام یکی از پستهای کلیدی عثمانی را اشغال کردند. طلعت پاشا شد صدراعظم و وزیر کشور، انور پاشا وزیر جنگ و جمال پاشا وزیر نیروی دریایی.
از میان این سه تن، تنها انور پاشا متولد استانبول بود. دو پاشای دیگر در بالکان به دنیا آمده بودند و از جمله کسانی بودند که سالها در میان ترکهای مهاجر به بالکان زندگی کرده بودند؛ یعنی قلمرویی که قرنها زیر سلطه عثمانی بود اما یک سال قبل از کودتای این سه تن، در جریان شکست عثمانی در جنگ نخست بالکان، از دست رفته بود.
نتیجه این شکست، ورود گروه بزرگی از ترکهای ساکن کشورهای بالکان به مناطق ترکنشین آناتولی بود؛ گروهی که به نام «مهاجرین» معروف شدند و بنا بر برخی تخمینها تا دو و نیم میلیون نفر بودند.
مایکل بابلیان، نویسنده کتاب «کودکان ارمنستان» درباره وقایع سال ۱۹۱۵ معتقد است که شکست عثمانی در جنگ بالکان، دو تاثیر مشخص بر سرنوشت ارمنیهای این کشور داشت.
این روزنامهنگار و پژوهشگر ساکن نیویورک میگوید: «اول اینکه بسیاری از ترکهای ساکن بالکان توسط اروپاییهای این مناطق تحت تعقیب قرار گرفتند و گروه بزرگی از آنها از بالکان فرار کردند و آواره شدند. خیلیهایشان هم از بالکان اخراج شدند. آنها به آسیای صغیر بازگشتند و خیلیهایشان در شرق آناتولی اسکان داده شدند که ارمنیها آنجا زندگی میکردند. دومین تاثیری که جنگ بالکان گذاشت این بود که به بدبینی ترکها نسبت به دیگر قومیتهای تحت سلطهشان دامن زد. آنها معتقد بودند که تا دروازههای وین رفته بودند اما اقوام دیگر، امپراتوریشان را تضعیف کردند. شکست در بالکان به این اعتقاد که غیرترکها دشمن عثمانی هستند قوت بخشید.»
در این میان شکست عثمانی در بالکان، آشوبهای این منطقه را نیز به اوج رساند و در فاصله کوتاهی کشورهای تازه استقلال یافته این شبه جزیره در دومین جنگ بالکان رودروی هم قرار گرفتند و این میان، صربستان به شکل کم سابقهای قدرت گرفت و در نهایت، ملیگرایی رادیکال این منطقه و رویای اتحاد اسلاوهای بالکان، جرقهای شد بر باروت تنشهای تاریخی قدرتهای اروپایی و جنگی بیسابقه در نزدیکی مرزهای عثمانی آغاز شد.
جنگ اول
عثمانی در این زمان نه تنها سابقه شکستهای پیدرپی یک قرن گذشته را در کیسه داشت، بلکه از نظر ثبات سیاسی و وضعیت اقتصادی نیز در یکی از نابسامانترین مقاطع به سر میبرد. اما «سه پاشا» به رغم همه این مشکلات به این نتیجه رسیدند که راه اقتدار دوباره امپراتوریشان از مسیر مشارکت در جنگ بزرگ عبور میکند.
چرا؟ جی وینتر، استاد تاریخ در دانشگاه ییل و نویسنده کتابهایی چون «تجربه جنگ جهانی اول» چنین پاسخ میدهد:
«وقتی در سال ۱۹۱۴ جنگ آغاز شد، توسعه عثمانی نه به شکل کامل، اما تا حد بسیار زیادی به سیستم بانکی و تکنولوژی آلمانیها وابسته بود. برای عثمانی هیچ ضرورتی وجود نداشت که در حمایت از آلمان وارد جنگ شود، اما سه پاشا به این نتیجه رسیدند که منافعشان در گرو این کار است تا با شرکت در جنگ و تحمیل یک شکست به دشمن دیرینه یعنی روسیه، تسلط خودشان را بر مسیر دریای سیاه به مدیترانه حفظ کنند.عثمانی در این زمان یک قدرت رو به زوال بود. توصیف مرد بیمار اروپا که به نظر من اغراقآمیز است، مدام استفاده میشد. اما بهرحال از نوامبر ۱۹۱۴ به عنوان متحد آلمان وارد جنگ شد و سرنوشتش به شکلی ناگسستنی به سرنوشت آلمان در جنگ جهانی اول گره خورد.»
با ورود عثمانی به جنگ، مرزهای شرقی این کشور به جبهه نبرد با روسیه تبدیل شدند. به بیان دیگر شش ولایتی که اکثریت ارمنیها در آنها زندگی میکردند عملا به خط مقدم جنگ بدل شدند؛ مناطقی که از تنشی قدیمی میان کردها و ارمنیها نیز رنج میبردند.اما نگرانی اصلی افسران عثمانی، نه این تنش قومی بلکه رابطه ارمنیان مسیحی با دشمن مسیحی آنسوی مرز بود. بر اساس تخمینهای موجود در این زمان ۱۵۰ هزار تن از ارمنیهای مناطق تحت سلطه روسیه، به ارتش تزار پیوسته بودند.همزمان گزارشهایی نیز وجود دارند که نشان میدهند در میان گروهی از ارمنیان عثمانی، احتمالا تمایلاتی نسبت به روسیه وجود داشته است.یکی از دیپلماتهای روس به نام آداموف که به عنوان کنسول تزار در ارزروم فعال بوده، پیش از ترک این شهر مدعی شده که در گشت و گذار در میان ارمنیان، بسیاری از آنها از روسیه حمایت کردهاند و گفتهاند از تکرار ارمنیکشی توسط ارتش عثمانی نگرانند.
شکست ساریقمیش
در پایان سال ۱۹۱۴، انور پاشا که فرمانده ارتش سوم عثمانی را نیز بر عهده داشت، برای انجام عملیاتی بزرگ به سوی مرزهای شرقی لشکرکشید. نتیجه، نبردی بود که به نام نبرد «ساری قمیش» در تاریخ ثبت شده و رویدادهای این نبرد، تاثیر چشمگیری بر سرنوشت ارمنیان عثمانی داشت.
جی وینتر، نویسنده کتاب «جنگ بزرگ و شکلگیری قرن بیستم» درباره رابطه این جنگ و سرنوشت ارمنیها میگوید: «در پاییز و زمستان سال ۱۹۱۴، نیروهای ترک عثمانی، به سختی در قفقاز شکست خوردند. این شکست، مساله نقش ارمنیها را مطرح کرد که داوطلبانه به ارتش روسیه پیوسته بودند. این کاملا درست است که گروهی از ارمنیها، علیه عثمانی در قفقاز جنگیدند. اما علت شکست عثمانی، وضعیت جفرافیایی و ضعف برنامهریزی لجستیک در ارتش عثمانی بود. از اینجا برچسب اینکه ارمنیها، دشمنی در درون هستند به ارمنیها چسبید.»
یکی از مهمترین ضربههایی که به امپراتوری عثمانی به طور ویژه در قرن ۱۹وارد شده بود، ملیگرایی گروههای قومیتی و استقلال آنها بود.همزمان با جنگ جهانی اول نیز، این مساله در عثمانی به اوجی کم سابقه رسیده بود و اعراب علیه سلطان عثمانی که همزمان خلیفه مسلمانان نیز بود، قیام کرده بودند و به دنبال کشور مستقل عربی بودند.
آیا ارمنیها هم جنگ را فرصتی برای استقلال میدیدند؟ بارلو در ماگردچیان استاد دانشگاه ایالتی فرزنو در کالیفرنیا و رئیس جامعه مطالعات ارمنی در آمریکا، معتقد است که نه! اکثریت ارمنیهای عثمانی، استقلالطلب نبودند.
او میگوید: «نه. به نظر من این بخش جالب ماجراست که اکثریت بزرگی از ارمنیها از جمله رهبران مذهبی و کشیشهای عالیرتبه کلیسای ارمنیها میخواستند شهروند عثمانی باقی بمانند. اما میگفتند که باید اصلاحات انجام شود. البته اقلیتی از ارمنیها شامل احزاب سیاسی مانند حزب هانچاک معتقد بودند که تنها راه نجات، استقلال از عثمانی است. اما من فکر میکنم اینها اقلیت بسیار کوچکی بودند.»
اما ترکهای عثمانی نظر دیگری داشتند. وقتی سال ۱۹۱۵ میلادی از راه رسید، فرماندهان عثمانی ابتدا به تمامی ارمنیهای ارتش عثمانی دستور دادند که سلاحهای خود را تحویل بدهند. ارمنیهای عضو ارتش از این پس تنها اجازه داشتند که در گردانهای کارگری، کارهای غیرنظامی انجام بدهند.این میان گویی شکستهای نظامی پیاپی عثمانی اجتناب ناپذیر بودند و این کشور در غرب و شرق، سختترین ضربات را در همین دوران تحمل کرد. کار به جایی رسید که در ماه آوریل، بریتانیا و فرانسه که برای تسلط بر تنگه داردانل، با تمام قوا به عثمانی حمله کرده بودند، در کرانه گالیپولی برای نخستین بار نیرو پیاده کردند.
آوریل ۱۹۱۵
در چنین فضایی که نگرانی از تکرار کشتار ارمنیها در عثمانی، در میان برخی گروههای ارمنی روبهافزایش بود، حزب سوسیالیست هانچاک با حمایت تسلیحاتی ارتش روسیه، کنترل شهر وان را شرق آناتولی به دست گرفت.این رویداد در ماه آوریل، همانند نفتی بود بر آتش ارمنیستیزی فزایندهای که ذهن رهبران عثمانی را به خود مشغول کرده بود.ارمنیها میگفتند که در برابر کشتار مقاومت میکنند. ترکهای عثمانی میگفتند که آنها با کمک دشمن خارجی دست به شورش زدهاند.و سرانجام روز ۲۴ آوریل سال ۱۹۱۵ (سوم اردیبهشت سال ۱۲۹۴ خورشیدی) از راه رسید؛ روزی که آغازی بود برای پایان دادن به قرنها زندگی مسالمتآمیز ترکها و ارمنیها در کنار هم.
بارلو در ماگردچیان و آنچه در این روز رخ داد میگوید: «در شب ۲۳ آوریل و صبح ۲۴ آوریل، دولت عثمانی که توسط کمیته اتحاد و ترقی کنترل میشد دستور بازداشت ۲۵۰ تن از ارمنیها را صادر کرد. این ۲۵۰ تن رهبران، روشنفکران و روحانیون عالیرتبه جامعه ارمنی بودند. اکثر این گروه ظرف چند ماه اعدام شدند و تعدادی هم از پایتخت تبعید شدند.»
و در همین روز، طلعتپاشا، یکی از سه رهبر عثمانی، نخستین دستور اخراج ارمنیها را صادر کرد. به دستور او، ارمنیها باید از آناتولی به جایی در صحرای سوریه، در نزدیکی شهری به نام دیرالزور منتقل میشدند.در این زمان، خبرهایی که از وضعیت ارمنیها در عثمانی منتشر میشد موجب شد تا کشورهای فرانسه، بریتانیا و روسیه که در حال جنگ با عثمانی بودند علیه این وضع موضع بگیرند و برای نخستین بار در تاریخ از عبارت «جنایت علیه بشریت» برای توصیف آنچه در عثمانی رخ میداد استفاده کنند.بیانیه این کشورها، بر شدت برخورد با ارمنیها افزود و سرانجام در ابتدای تابستان سال ۱۹۱۵، طلعت پاشا دستور اخراجی تمامی ارمنیها را از ۱۰ ولایت عثمانی در آناتولی صادر کرد.دستور طلعت پاشا این بود که ارمنیها از یک سر امپراتوری به سر دیگر امپراتوری کوچ کنند. در این زمان عثمانی نه فقط مناطقی که ترکیه امروز است، بلکه تمامی مناطق شام را نیز زیر سلطه کامل خود داشتند. این مناطق بعدها به کشورهای سوریه، عراق، اردن و اسرائیل تبدیل شدند.
«سه پاشا» میخواستند که ارمنیها را به جنوب بفرستند؛ جایی در بیابانهای نزدیک به شهر دیرالزور (در سوریه امروز).
در جریان وقایع سال ۱۹۱۵ و ۱۹۱۶ چه رخ داد و چگونه مناطقی نزدیک به یک سوم خاک ترکیه امروز که زمانی موطن و منزل جمعیت نزدیک به دو میلیون ارمنی بود، برای همیشه از ارمنیها خالی شد؟
مایکل بابلیان، از روزنامهنگاران نشریه فوربز که کتابی درباره این وقایع نوشته، معتقد است که قتلعام ارمنیها، گام به گام رخ داد.
او میگوید: «اول رهبران جامعه ارمنی را جمع کردند و کشتند؛ افرادی مانند نمایندههای ارمنی پارلمان، بازرگانان سرشناس و رهبران محلی و ملی ارمنیها. بعد رفتند سراغ مردهای ارمنی و آنها را کشتند. بدین ترتیب آنها در جامعه مردسالار، تنها چیزی که باقی گذاشتند زنان و کودکان بودند. به معنای دیگر، ارمنیها به کلی رهبری خود را از دست دادند. از اینجا وارد مرحله اخراج ارمنیها از موطنشان شدند و آنها را به زور به سوی اردوگاههای موقت در سوریه فرستادند. شهر حلب یکی از جاهایی بود که مدتی آنجا میماندند و بعد آنها را به سوی دیرالزور میفرستادند. در این مسیر هم خیلیها را با شلیک گلوله کشتند یا با قمه سلاخی کردند. حتی عدهای را در رودخانه غرق کردند. یا گروهی را زنده زنده سوزاندند. اما اکثریت این گروه از گرسنگی و بیماری جان دادند. بدین شکل، بسیاری از ارمنیها کشته شدند.»
جا به جا کردن صدهها هزار نفر در سالهایی که از اتوبان و خودروهای امروزی خبری نبود، چگونه ممکن شد؟ آن هم برای عثمانی سال ۱۹۱۵ که پیشاپیش اسیر هزینهها و مشکلات چندین جبهه جنگ بود …
جی وینتر، مورخ آمریکایی و استاد دانشگاه ییل معتقد است آنچه رخ داد، بسیار پیچیدهتر از تصورات عمومی درباره اصل رویداد است.
این نویسنده کتابهای متعدد درباره جنگ جهانی اول میگوید: «برنامهریزی برای اخراج بسیار پیچیده بود. آنها از روشهای متفاوت بهره بردند. به شکل گستردهای از نیروهای شبهنظامی کرد استفاده کردند تا زنان و کودکان ارمنی را همراهی کنند.»
به گفته جی وینتر، در جریان کوچ اجباری، محل سکونت ارمنیها هم اهمیت بسیار زیادی دارد چرا که در برخی مناطق آناتولی ریل راهآهن وجود داشته و برخی از ارمنیها هم در نزدیکی ایستگاه قطار زندگی میکردند.
او میگوید: «اگر ارمنیها در جایی زندگی میکردند که ریل راه آهن وجود داشت، آنها را با قطار به سوی جنوب فرستاده شدند. اگر جایی بودند که ریل نبود، آنها را با پای پیاده راهی کردند تا صدها کیلومتر را پیاده طی کنند.»
و آنچه که در جریان این کوچ اجباری از نظر این مورخ اهمیت محوری دارد، شیوه برخورد با ارمنیها در جریان سفر از ترکیه امروز به بیابانهای سوریه امروز است.
جی وینتر میگوید: «در جریان این جابهجایی، تجاوز، زورگیری، انواع خشونت و بیرحمی هم رخ داد. ضمن اینکه کشتارهای گروهی و مرگ بر اثر گرسنگی و تشنگی در گرمای تابستان خاورمیانه هم رخ داد. تعدادی هم جان سالم به در بردند و به آن سوی بیابان به شهر حلب رسیدند. ما آمار دقیقی نداریم ولی بیش از یک میلیون نفر در جریان کوچ اجباری ارمنیها از آناتولی در تابستان ۱۹۱۵ کشته شدند.»
ریچارد هوانیسیان، استاد دانشگاه UCLA که کتابهای بسیاری درباره تاریخ ارمنیان منتشر کرده و خود فرزند دو تن از بازماندگان وقایع سال ۱۹۱۵ میلادی است، معتقد است یکی از ویژگیهای مهم آنچه در این سال رخ داد، تفاوت برخورد با مردان و زنان از سوی نیروهای عثمانی است.
او میگوید: «تفاوت روشنی وجود دارد بین برخوردی که با مردها کردند و برخوردی که با زنان و کودکان کردند. در همان روزهای نخست مردها را از زنها و کودکان جدا میکردند و به جایی در نزدیکی میبردند و در جا میکشتند. از نظر آنها مردها، پتانسیل مقاومت داشتند و نماد ملت ارمنی و آینده این ملت بودند. در مقابل زنها و کودکان، سفر بسیار بلند و دردآوری را در این رژه مرگ تجربه کردند.»
این استاد دانشگاه در آمریکا آنچه را بر ارمنیها در این سفر تاریخی گذشت، چنین شرح میدهد:
«شما اهل ایران هستید و خیلی خوب میفهمید که گرمای تابستان در مرداد و شهریور یعنی چه. و این مردم بیچاره، در ماههای تیر، مرداد و شهریور با پای پیاده و بدون هیچ امکاناتی از خانههایشان آواره شدند و مجبور بودند که در بیابان هر روز راه بروند. گاهی دو یا سه روز هیچ غذایی به آنها نمی رسید. باید برای آب آشامیدنی التماس میکردند. حتی گاهی در حالی که رودخانه فرات در دیدشان بود اجازه نداشتند که بروند و آب بنوشند.»
ادامه کشتار در سوریه
و آنگونه که اسناد باقی مانده نشان میدهد، قتلعام ارمنیها به قتل و خشونت در طی سفر طولانیشان ختم نشد و حتی برخی از ارمنیهایی که زنده ماندند و در سوریه موفق شدند خودشان را به اردوگاههای آورگان برسانند، کماکان با خطر اعدامهای گروهی روبهرو بودند.
جسی جکسون، کنسول آمریکا در شهر حلب، در سال ۱۹۱۶ میلادی، در گزارشی برای دیپلماتهای ارشد سفارت آمریکا و کارشناسان وزارت امور خارجه این کشور، درباره محلی به نام «تل مسکنه» در نزدیکی حلب، چنین نوشته است:
«اطلاعاتی که به دست من رسیده حاکی است که ۶۰ هزار ارمنی آنجا دفن شدهاند. آنها بر اثر گرسنگی، همه نوع محرومیت، بیماریهای گوارشی و تیفوس مردهاند. تا جایی که چشم کار میکند، تپههای خاکی دیده میشوند که زیر هر کدامشان ۲۰۰ تا ۳۰۰ جنازه مرد و زن و کودک از خانوادههای مختلف، دفن شدهاند.در حال حاضر نزدیک به چهار هزار و ۵۰۰ ارمنی بین تلمسکنه و رود فرات نگهداری میشوند. اینها مثل ارواح سرگردانند. سرپرستهایشان هرازگاهی و به شکل نامنظم به آنها یک تکه نان میدهند. گاهی سه تا چهار روز این مردمان گرسنه هیچ چیزی ندارند که بخورند.»
جسی جکسون از جمله شاهدان عینی رویدادهای سالهای ۱۹۱۵ و ۱۹۱۶ تخمین زده است که بیش از ۹۰ درصد ارمنیهایی که به سوریه منتقل شدند، جان خود را از دست دادند.بر اساس تخمینها در نقطه پایان رژه مرگ در سوریه نیز در بین سه نقطه دیرالزور، راس العین و موصل، نزدیک به ۱۵۰ هزار ارمنی کشته شدند.ضمن اینکه کشتار به ارمنیها محدود نماند و سربازان عثمانی با ورود به خاک ایران، گروه بزرگی از آسوریان ایران را نیز در مناطقی از آذربایجان غربی کشتند.
ریچارد هوانسیان درشرح کشتار آسوریها میگوید: «در سال ۱۹۱۵ میلادی، ارتش عثمانی به خاک ایران تجاوز کرد و هزاران آسوری و روستائیان ارمنی، در اطراف دریاچه اورمیه در جریان اشغال آن منطقه در سال ۱۹۱۵ کشته شدند.»
تعداد قربانیان
و در حالی که هنوز رویدادهای بیابانهای سوریه به پایان نرسیده بودند، شمارش تعداد قربانیان آغاز شد.نخستین تخمینها این بود که ۶۰۰ هزار ارمنی ظرف کمتر از یک سال کشته شدهاند.
جمال پاشا، یکی از سه معمار اصلی آنچه در این دوران رخ داد در سال ۱۹۲۲ در خاطراتش درباره آنچه بر ارمنیان رفت اینگونه نوشته است:
«فرض کنیم که دولت عثمانی، یک و نیم میلیون ارمنی را از ولایات شرق آناتولی اخراج کرد و ۶۰۰ هزار نفر از آنها هم کشته شدند، بعضیهایشان به قتل رسیدند، بعضیشان هم به دلیل گرسنگی و آوارگی از بین رفتند.»
اما بیش از تخمین کسی که خود یکی از مسببین این قتلعام توصیف شده، حکومت عثمانی بعد از پایان جنگ و فرار سه پاشا از کشور در سال ۱۹۱۹ میلادی پذیرفت که ۸۰۰ هزار ارمنی در جریان اخراج از آناتولی کشته شدهاند.گروه بزرگی از مورخین معتقدند که دستکم یک میلیون ارمنی در این قتلعام جان خود را از دست دادهاند و در این میان دولت ارمنستان، در موضعگیریهای رسمی، تعداد قربانیان را یک و نیم میلیون نفر اعلام کرده است.برخی مورخین نیز معتقدند که قتلعام ارمنیان تا سال ۱۹۲۲ میلادی ادامه داشته است چرا که در جریان جنگ استقلال و تثبیت جمهوری تازه تاسیس ترکیه به رهبری مصطفی کمال نیز شرایط برای ارمنیان تفاوتی با حکومت سه پاشا نداشته است.
ریچارد هوانیسیان که از این دسته محققین است:
«نسل کشی در واقع بین ۱۹۱۵ و ۱۹۲۲رخ داد و آخرین مرحلهاش سوزاندن شهر اسمیرنا [ازمیر امروز] بود که ارمنیها و یونانیها را به دریا ریختند. اما جمعیت اصلی ارمنیهایی که کشته شدند، در سالهای ۱۹۱۵ و ۱۹۱۶ کشته شدند.بین مورخین اختلاف نظر است که آیا این یک اقدام برنامهریزی شده بوده یا اینکه مانند یک گلوله برف که از کوه پایین میآید و مدام بزرگتر می شود، این کشتار هم مدام بیشتر شده و تندروی بیشتر شده که این نتیجه را به بار آورده.البته باور این تئوری دوم دشوار است چون اگر آنها برنامهریزی قبلی برای نسلکشی نداشتند، پس چرا تصمیمگرفتند ارمنیها را به وسط یک بیابان منتقل کنند؟ چطور شما انتظار دارید که یک میلیون نفر را ببرید وسط بیابان و آنها زنده بمانند؟»