مادرم هیچگاه نام واقعی خود را به زبان نیاورد
رزمی بودانجر،روزنامه طرف چاپ ترکیه
ترجمه:ایساک یونانسیان
در شهرستان «کوونجیلار» از توابع استان آلازیغ (به ارمنی خاربرت) ترکیه روستایی وجود دارد که در گذشته به «چِناز» معروف بوده است،این روستا در گذشته ارمنی نشین بوده تا اینکه به دنبال وقوع نسل کشی ارمنیان بسیاری از مردم آن کشته یا تبعید شدند.
در حال حاضر در این مناطق صدها خانواده زندگی می کنند که دارای مادربزرگی ارمنی می باشند،این افراد گذشته را چنین توصیف می کنند:
در زمان تبعید های اجباری ارمنیان در سال ۱۹۱۵م،بسیاری از مردان کشته شده و تنها زن ها و کودکان باقی ماندند که برخی از آن ها از ترس جانشان مجبور به ترک دیانت شده،اسامی خود را تغییر دادند و با ترک ها و کردها ازدواج کردند.این زن ها تنها در اواخر عمرشان توانستند آنچه بر آنها گذشته بود برای نوه هایشان بازگو کنند.
در خصوص این موضوع روزنامه طرف چاپ ترکیه گزارشی منتشر کرده است که زندگی یکی از این ارمنیان را بازگو می کند.
شوکر گونش امروز ۱۰۰ ساله است البته بستگانش معتقدند که سن او کمی بیشتر است.وی تعریف می کند که مادرش ارمنی بوده و پس از کشته شدن تمام اعضای خانواده اش تغییر دین داده و با پدرش ازدواج کرده است.این پیرمرد کرد، در مصاحبه ای با روزنامه طرف چاپ ترکیه چنین می گوید:
«دولت ترکیه بسیار ناجوانمردانه عمل کرده است.»
یا ازدواج کن یا بمیر
شوکر گونش می گوید:
در گذشته ارمنیان و کردها در کنار یکدیگر و در صلح صفا زندگی می کردند،و هیچ مشکلی با یکدیگر نداشتند، تا اینکه دولت دستور داد ارمنیان را کشته و نابود کنند که البته موفق هم شدند. در روستاهای شهرستان کوونجیلار شما می توانید باقی مانده کلیساها را مشاهده کنید.زمانی که نوجوان بودم در روستای ما در باره این وقایع صحبت های فراوانی می شنیدم.می گفتند که زن های باقی مانده ارمنی مجبور شده بودند برای حفظ جان تغییر دین داده و ازدواج کنند در غیر اینصورت، جایی برای فرار نداشتند و کشته می شدند.مادرم هم مجبور شده بود برای زنده ماندن با پدرم ازدواج کند.
مادرم مرد ولی اسم واقعی خود را به ما نگفت.
در سال ۱۹۱۵م، اکثر اعضای خانواده مادرم به جزء دو برادرش که موفق به فرار شده بودند و خواهرش که نامش گیلی بود کشته شدند. سال ها پس از آن وقایع دولت قانونی وضع کرد که ارمنیان باقی مانده می توانستند از کشور مهاجرت کنند که خاله من نیز جزء آن دسته بود که از ترکیه مهاجرت کردند.
من از اطرافیان شنیده بودم که نام اصلی مادرم «اِمینه»بوده است اما مادرم تا پایان عمرش از ترس جانش نام واقعی خود را به زبان نیاورد.
شوکر گونش در ادامه می گوید:هرچند مادرم هیچگاه از گذشته خود سخنی به میان نمی آورد اما هیچگاه رابطه خود را با برادران و خواهرانش قطع نکرد،من ۱۵ ساله بودم که مادرم توسط یک ارمنی دیگر که قصد مهاجرت به امریکا را داشت برای برادران و خواهرش نامه فرستاد و البته پس از مدت کوتاهی جواب نامه آمد.
برادرانش در نامه تحیّر خود را بابت زنده ماندن مادرم ابراز کرده بودند.و برای اطمینان بیشتر از مادرم خواسته بودند در مورد دوران کودکی خود و اینکه چگونه و کجا بازی می کردند بنویسد،مادرم با خواندن این نامه گریست و وقایع دوران کودکی خود را در نامه ای توصیف کرد و اینگونه شد که ارتباط مادرم با اعضای خانواده اش حفظ شد.ولی پس از مرگ مادرم و به واسطه اینکه جواب نامه های آن ها را ندادم قطع شد.