حقایق انکار ناپذیر در مورد قراباغ
نویسنده: روبن گالیچیان – مروری بر کتاب «جنگ فرهنگی علیه جمهوری آذربایجان»
در سال ۲۰۰۷ م. بدستور وزارت گردشگری جمهوری آذربایجان (کتاب جنگ فرهنگی علیه آذربایجان{۱}) چاپ و منتشر شد. در این کتاب که از نظر چاپ و نوع کاغذ بسیار مرغوب است، بدون در نظر گرفتن دلایل و مستندات تاریخی و واقعی، سعی شده به طرق مختلف وانمود شود که جمهوری آذربایجان مورد تهاجم فرهنگی قرار گرفته و پیشینه تاریخی آن خدشه دار و به عبارتی تحریف شدهاست.
در مقدمه کتاب، گرد آورنده میکوشد ثابت کند جمهوری آذربایجان پیشینه ای چند هزار ساله دارد و در اصل فراموش میکند که آذربایجان راستین منطقه ای است در قلمرو خاک ایران، در جنوب رودخانه ارس، که نام باستانی آن مارستان بوده و بیش از دو هزار سال سابقه تاریخی دارد.
با توجه به سوابق و مستندات تاریخی، نام آذربایجان برگرفته از نام سردار ایرانی آتروپاد است که توانست با شجاعت و از خود گذشتگی در مقابل لشکر اسکندر مقدونی ایستادگی کند و منطقه را از تاخت و تاز بیگانگان مصون نگه دارد. از این رو، منطقه مزبور، برای قدردانی از سردار ایرانی آتروپاد نام گرفت و به مرور زمان آذرباد، آذربیگان و در نهایت آذربایجان گفته شد. در بهکارگیری نام آذربایجان باید دقت کرد که منطقه مورد بحث در جنوب رودخانه ارس قرار گرفته و با جمهوری آذربایجان در شمال رودخانه ارس کاملاً متفاوت است.
جمهوری فعلی آذربایجان در شمال رود ارس، همزمان یا استقلال کشورهای جنوب قفقاز، در سال ۱۹۱۸ م. زاده شد. ابتدا قرار بود که این کشور جمهوری جنوب شرقی قفقاز نامیده شود، ولیکن حکام حزب حاکم، یعنی مساواتیها، که قصد دیگری داشتند، با آذری جلوه دادن اقوام قفقاز، نام منطقه آذربایجان گذاردند.
باید توجه داشت که تا آن تاریخ حکومتهای محلی (خانها) در مناطق شیروان، شماخی، گنجه، طالش، همچنین خانهای پنج گانه قره باغ، به صورت خودمختار و برخی تحت تسلط روسیه تزاری و ایران حکومت میکردند. بر مبنای گزارش شرقشناس روسی، کریل تومانف، در سال ۱۱۶۶ م. پس از انقراض آلبانیای قفقاز (اران)، منطقه تحت تسلط امیران محلی قرار گرفت و آنها پس از قرن ۱۹ میلادی سلطه خود را با امیران تازه مسلمان منطقه تقسیم کردند.
در نقشه تاریخی ابن خردادبه که به زبان عربی چاپ شده. چنین آمدهاست:
«آذربایجان منطقه ای در جنوب رودخانه ارس در خاک ایران است، در شمال آن، آلبانیا (اران)، شکی، مغان و طبرستان به چشم میخورند. سپس اراضی ارمنستان شروع میشود و تا سواحل دریاچه سوان ادامه دارد».
شرقشناس معروف روسی، ولادیمیر بارتولد، در سخن رانی خود در بخش شرقشناسی دانشگاه دولتی باکو، در جمهوری آذربایجان، در سال ۱۹۲۴ م. گفتهاست:
«منطقه ای که هماکنون جمهوری آذربایجان نامیده میشود، اران یا آلبانیا نام داشته و دادن نام آذربایجان به آن، صرفاً به این هدف بودهاست که با آذربایجان ایران به یک کشور مستقل تبدیل شوند».
چنین حیله ای، پس از جدا شدن مقدونیه از یوگسلاوی سابق، به کار گرفته شد تا با استانی به نام مقدونیه در قلمرو یونان هم نام شود. این اقدام بحرانی در منطقه به وجود آورده که تاکنون ادامه دارد.
در مقدمه کتاب آمدهاست:
«در قدیم نام منطقه آلبانیا بود و ساکنان آن که در قرن چهارم م. به مسیحیت گرویده بودند، در برابر حملات تاتارها و مغولها تاب نیاوردند و پس از انهدام این کشور بین قرون ۱۱ و ۱۲ م. با قبول اسلام، زبان ترکی را نیز پذیرفتند».
البته اقوام ارمنی، با زندگی در مناطق کوهستانی قره باغ، توانستند دین، زبان، و فرهنگ خود را از سلطه اقوام مهاجر مصون نگه دارند. ساکنان آذربایجان واقعی یا همان آذریها که در استان آذربایجان در ایران زندگی میکنند، بین قرون ۱۳ تا ۱۵ م. پس از سلطه سلجوقیان و مغولها، زبان اصلی شان را که پهلوی بود، به زبان ترکی تغییر دادند. قابل ذکر است که درآذربایجان ایران، در روستاهای مختلف، هنوز اقوامی وجود دارند که به لهجه تاتی و هرزنی، از شاخههای زبان پهلوی، سخن میگویند.در ادامه، نویسنده نامعلوم کتاب اصرار میکند که اقوام قره قویونلو و آقویونلو در آسیای مرکزی آذربایجانی بوده و حتی شاهان صفوی نیز در اصل آذربایجانی بودهاند. بدین ترتیب چنین استنباط میشود که ساکنان جمهوری آذربایجان از آلبانیانی (ارانی)ها و اقوام آسیای میانه تشکیل شدهاند.
اگر چه استرابون میگوید رودخانه ارس از خاک ارمنستان میگذرد و رودخانه کر مرز میان ارمنستان و آلبانیا (اران) است، نویسنده نامعلوم کتاب اصرار دارد که اساساً در این منطقه (ارمنستان فعلی) و قره باغ اقوام ارمنی ساکن نبودهاند و در ادامه میافزاید که ارمنیان پس از قرارداد صلح میان ایران و روسیه، بین سالهای ۱۸۱۳ تا ۱۸۲۸ م. به این منطقه کوچ داده شدند. نویسنده فراموش میکند که ساکنان اصلی منطقه، بخصوص جمهوری آذربایجان فعلی، اقوام ارمنی، ایرانی، آلبانیانی (ارانی) و طالشی بودهاند.
یوهان شیلتن برگر (قرن ۱۵ م) و هوسب امین (قرن ۱۸ م) درکتابهایشان از وجود ارمنیان در منطقه قره باغ یاد کردهاند.
گردآورنده نامعلوم کتاب باید بگوید اگر در منطقه هیچ ارمنی ای ساکن نبوده، پس شاه عباس صفوی، پادشاه ایران، در سال ۱۶۰۳ م. چگونه ارمنیان را از منطقه جلفا و نخجوان به خاک ایران کوچ داد ودر منقطه جلفای اصفهان ساکن کرد؟ در کتاب حاضر فراموش شده که کلیسای تاریخی اچمیازین (مقر خلیفه گری ارمنیان) در ارمنستان، بین سالهای ۳۰۱ تا ۳۰۳ م. بنا شدهاست. آیا تحریف تاریخ چنین آسان است؟
میرزا جمال جوانیر قره باغی (۱۷۷۳ تا ۱۸۵۳ م) در کتاب تاریخ قره باغ که بین سالهای ۱۸۴۰ تا ۱۸۴۴ م. نوشته شده، مینویسد»
«منطقه ارمنی نشین بوده و اقوام مسیحی در آن ساکن بودهاند. در دوران سلسله صفویه پنج منطقه ای ارمنی نشین، شامل دیزاک{۲}، واراندا{۳}، خاچن{۴}، جرابرت{۵} و طالش، تابع والیان حکومت بودند و به وسیله خانها و امیران ارمنی اداره میشدند».
در نقشه شماره یک، ارمنستان و گرجستان کاملاً مشخصند، ولیکن نشانی از آذربایجان به چشم نمیخورد و به جای آن، مناطق داغستان، دربند، شیروان، و شماخی، دیده میشوند.
با آن که مستندات فراوانی نظیر اظهار نظرهای تاریخی و نقشههای جغرافیایی وجود دارند، نویسنده نامعلوم کتاب اصرار دارد که در تمامی منطقه قفقاز حتی یک نفر ارمنی وجود نداشته و اقوام مسیحی ساکن آنجانیز ارانی بودهاند نه ارمنی. ایشان فراموش کردهاند که حط ارمنی بر کلیه آثار و انبیه مذهبی در منطقه نقش بسته و هماکنون نیز دیده میشود. خط ارانی هیچ شباهتی به خط ارمنی ندارد و لازم است گفته شود که مسروپ مقدس، روحانی ارمنی خط ارانی را تدوین کردهاست. امروزه تعدادی معدودی از نوشتههای ارانی وجود دارند و همانها هم هنوز مطالعه و بررسی نشدهاند.
گردآورنده سعی میکند ارمنیان را شروع کننده چنگ قره باغ معرفی کند و آنها را مسبب از بین بردن آثار مذهبی به اصطلاح ارانها یا پیشنینان خود جلوه دهد. در حالی که طبق شواهد موجود، آذربایجان نبرد قره باغ را به بهانههای واهی شروع کرد و مرکز آن استپاناکرت (خان کندی) را آماج گلولههای توپ و تانک کرد و افراد بی گناه را از بین برد. در کتاب گفته شده ارمنیان با شروع جنگ، فرصت را مغتنم شمرده، آثار مذهبی ارانها (آبا و اجداد آذربایجانیهای فعلی) را از بین بردهاند و به عنوان نمونه به کلیسای آق اوغلان ارانی اشاره میکند. کلیسای مذکور همان کلیسای زیزرناکاوانک{۶} در منطقه لاچین است که در عصر آذریها سقف آن کاملاً فرو ریخته بود. در حالی که هماکنون توسط ارمنیان بازسازی شده و در آن مراسم مذهبی برگزار میشود.گردآورنده سپس از کلیسای آماراس{۷} (قرن ۴ م)، گانزاسار{۸} (قرون ۱۰ تا ۱۳ م)، تاتو{۹}، گوشاوانک{۱۰} و دادی وانک{۱۱} (قرون ۱۲ و ۱۳ م) نام برده وهمگی را جزء آثار باقی مانده ارانها میداند، در صورتی که در کلیه بناهای یاد شده کنده کاریهای مربوط به خط و زبان ارمنی به وضوح دیده میشوند.
قابل ذکر است که بناهای منطقه تا قبل از آزاد ساز قره باغ (سال ۱۹۹۵ م) به صورتی نظام مند و برنامهریزی شده در حال تخریب بودند. نویسنده به کلیسای دادی وانک اشاره کرده و از سرنوشت آن اظهار بی اطلاعی میکند، حال آنکه تصاویر ۳ و ۴، گواه بازسازی بناهای یاد شدهاند.
در تصویر شماره ۵ نویسنده پافشاری میکند که مجتمع کلیسای گانزاسار که متعلق به مسیحیان آلبانیایی (ارانی) بوده، سرنوشت نامشخصی دارد، غافل از آن که شکل شماره ۶ نشان از بازسازی و تکمیل بنا دارد.
مقایسه دو تصویر فوق، گویای عظمت کارهای عمرانی ای است که پس از اتمام جنگ صورت گرفتهاند. مجتمع فوق هماکنون کتابخانه و موزه دارد.
در بخش آثار باقی مانده از مسیحیان آلبانیایی (ارانی)، تصاویر ماهواره ای، ۱۸۹۱ بنا را نشان میدهند و ادعا شده ارمنیان تعداد ۱۴۲۱ بنا را خراب کردهاند که شامل کلیساها، آثار مذهبی قبل از اسلام، مسجدها، کاروانسراها، قبرستانها، پلها، چشمهها، موزهها، اماکن مسکونی، مدارس، مکانهای فرهنگی و کتاخانهها میشود.
به هر حال پس از مطالعه کلیه بخشهای کتاب، میتوان موارد زیرا را دستهبندی کرد:
۱. منطقه شوشی
در کتاب از نابودی ۱۶۷ بنا شامل اماکن مسکونی، کتابخانه و اماکن فرهنگی، سخن به میان آمده و برای ۶۷ بنا، اشکالی دال بر تخریب چاپ شدهاست. به نظر میرسد نویسنده در این مورد دقت کافی نداشته، زیرا بناهای تصاویر شمارههای ۱۳۴، ۱۸۷، ۲۳۱ و ۲۵۶ کاملاً سالمند و معلوم نیسیت چرا جزء بناهای مخروبه ذکر شدهاند.
۲. منطقه کلبجر{۱۲}
در متن کتاب از کلیسای جامع گانزاسار در قره باغ اظهار بی اطلاعی شدهاست، در حالی که امروزه این کلیسا کاملاً مرمت شده و با وجود قرار گرفتن در یک منطقه کوهستانی، راه ارتباطی بسیار امن و امانی دارد و به صورت فعال در آن مراسم مذهبی برگزار میشود. تصویر این مجموعه فعال از نظر نویسنده پنهان ماندهاست.
در این منطقه از مجموع ۴۴ اثر تاریخی هفت بنا از بین رفتهاند و از سرنوشت بقیه اظهار بی اطلاعی شدهاست.
در بین ۲۰۸ محل مسکونی، خانه فرهنگ و کتابخانه که نام برده شدهاند، فقط برای پنج مکان عکسهای ماهواره ای وجود دارد. جالب این که بنای شماره ۲۰۷ که در کتاب مخروبه اعلام شده، در تصویر ماهواره ای کاملاً سالم به نظر میرسد.
۳- منطقه لاچین{۱۳}
برای این منطقه ۱۳۷ بنای تاریخی فهرست شده و ادعا شده که ۹ بنا کاملاً ویران شدهاند و معلوم نیست ۱۹۶ بنای دیگر به چه سرنوشتی دچار شدهاند. برای چهار بنا، به شمارههای ۱۵۰، ۱۵۱، ۲۶۶ و ۲۹۹ تصاویر هوایی وجود دارد.گردآوردنده باز هم اشتباه کرده و از بنای شماره ۲۹۹ به عنوان یک بنای خراب شده یاد میکند، درحالی که تصویر ارائه شده بنا را کاملاً سالم و پا بر جا نشان میدهد.با وجود چنین تناقضاتی، بدیهی است که به صحت مطالب درج شده در ده منطقه دیگر نمیتوان اعتماد کرد.از مجموع ۶۱۵ بنای تاریخی فقط تصاویر ۲۵ بناچاپ شدهاند وگردآورنده کتاب به خود زحمت نداده که تصاویر ۵۹۰ بنای باقی مانده را هم چاپ کند و بدون دلیل قانع کننده، آنها را ویران ومخروبه اعلام میکند.
در کتاب از پلهای منهدم شده یاد میشود؛ پلهایی که بخشی از انها را قوای شکست خورده جمهوری آذربایجان، پس از عقبنشینی، مطابق با اصل زمین سوخته، منهدم کرده ازبین بردهاند. در مورد اماکن مذهبی تخریب شده لازم است گفته شود در زمان حکومت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بسیاری از مساجد و کلیساها یا منفجر شدند یا به عنوان انبار و اصطبل مورد استفاده قرار گرفتند و بدون تردید در این باره ارمنیان ساکن منطقه مسئول نیستند و آنها نه تنها بنایی را تخریب نکردهاند، در مرمت، بازسازی، و نگه داری بناهای موجود از هیچ کوششی فروگزار نکردهاند.
همانطوری که قبلاً نیز اشاره شد، در دوران اتحاد جماهیر شوروی سابق تعداد زیادی از اماکن مذهبی در منطقه ویران شدند و این اعمال پشت دیوارهای آهنی حکومت کمونیستی و دور از چشم جهانیان صورت گرفت.
اما اکنون جای بسی تاسف است که ده هزار چلیپا یا نوشتارهای ارمنی، با سوابقی بیش از ده قرن، به صورت برنامهریزی شده، بین سالهای ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۵ م. در منطقه خود مختار نخجوان، پیش چشمان بشر متمدن قرن بیست و یکم، منهدم و با خاک یکسان شدهاند و بقایای آنها را به رودخانه ارس ریختهاند.
اگر متفکران و تاریخ سازان آذری مدعی اند که اجدادشان آلبانیایی (ارانی) و مسیحی بودهاند، پس چرا به جای نگه داری و بازسازی آثار پدران خود، آنها را منهدم میکنند و از بین میبرند؟
در این مقاله سعی شده با دلایل مستند تاریخی و تصاویر واقعی ادعای تاریخ سازان آذری و هویت سازی جعلی آنان رد شود و با تکیه براسناد و مدارک انکار ناپذیر، حقانیت ملت باستانی ارمنی و واقعیت سکونت تاریخی آنان در منطقه ثابت شود.
منابع و مآخذ:
۱- رضا عنایت الله. اران و آذربایجان. «چگونه نام آذربایجان براران نهاده شد؟»، ضمیمه سیاسی و اقتصادی روزنامه اطلاعات، شمارههای ۱۸۱ و ۱۸۲، ص ۴ تا ۲۵، تهران، سال ۲۰۰۲ م.
۲- هوانسیان ریچارد. ارمنیان در راه استقلال، در سال ۱۹۱۸ م. ایالات متحده آمریکا، دانشگاه کالیفرنیان جنوبی، سال ۱۹۶۷ م. ص ۱۸۹.
۳- تومانف گریل
Studies in Christioan Caucasian history (Toumanoff. Cyril)
ایالات متحده آمریکا، دانشگاه جورج تاون، سال ۱۹۶۳ م. ص ۲۱۶ و ۲۱۷.
۴- ابن خردادبه لامسائل الممالک. آذربایجان، باکو، آکادمی علوم جمهوری آذربایجان، سال ۱۹۸۶ م. ط ۲۹۰، نقشه ۱۰.
۵- کرنگ عبدالعلی، تاتی و هرزانی دو لهجه از زبان باستان آذربایجان. تبریز، انتشارات واعظ پور، سال ۱۹۵۴ م.
۶- استرابون، جغرافیای استربون. دانشگاه کمبریج، سال ۱۹۲۸ م. ج ۱۱، فصل ۱، ص ۵ و ۶ فصل ۴، ص ۱ و ۲.
۷- شیلتن برگر یوهان (لندن، انجمن هالکوید، سال ۱۸۷۹ م. فصلهای ۶۲ تا ۶۴.
Bondage and travels-1396 to 1427 (Yohann Schiltenderger)
۸- امین هوسپ. لندن، سال ۱۷۹۲ م. فصلهای ۱۷ تا ۲۶٫ My life and adventures
۹- جوانشیر قره باغی، میرزاجمال. تاریخ قره باغ. آذربایجان، بین سالهای ۷۱۲ تا ۱۶۰۳ م. دانشگاه علوم آذربایجان، ص ۴.
۱۰- کوریونف آداب ماشتوتس مقدس، دانشگاه دولتی ایروان، ارمنستان، ایروان، سال ۱۹۸۱ م. ص ۲۸۸ و ۲۸۹.
۱۱- وب سایت دکتر سعید عریانی
۱۲ – Eastern and Africa institute
۱- War against Azerbaijan. targeting cultural heritage.
۲- Dizak
۳- Varanda
۴- Khachen
۵- Jrabert
۶- Zizernakavank
۷- Amaras
۸- Ghanzasar
۹- Tato
۱۰- Ghoshavank
۱۱- Dadivank
۱۲- Kalbaja
۱۳- Lachin